روایت یک شناسایی؛ «حالا بی‌بابا شدیم»

خبرگزاری مهر، گروه مجله: نمی‌دانم روز چندم است که خانواده‌ها برای شناسایی شهیدانشان به حسینیه شهدا بهشت زهرا می‌آیند. دختری جوان و تنها گوشه‌ای نشسته است. چهره‌اش پریشان است. چشم‌هایش را به زمین دوخته و در خود فرو رفته است. وقتی نوبت او می‌شود بدون هیچ حرفی به آرامی بلند می‌شود و به سمتِ درِ سفید سردخانه می‌رود. موهای طلایی‌ش، که رگه‌هایی از سفیدی در آنها دیده می‌شود، از زیر شالش معلوم است. نمی‌دانم آیا این رنگ طبیعی صورتش است یا چهره‌اش از غم و داغ زندگی رنگ و رویی سفید پیدا کرده. اما هرچه که هست واضح است که رنگ به رو ندارد.

وقتی وارد سردخانه می‌شود، لحظاتی بعد، صدای بلند و پر از درد «بابا جان! بابا جان!» در حسینه پخش می‌شود. صدایی که در آن، همه‌ی دلتنگی‌ها، همه‌ی دردهای نهفته و همه‌ی خواسته‌های ناتمام یک دختر شنیده است را می‌توان با تمام قدرت شنید، او پدرش را شناسایی کرده است. به سرعت پیشش می‌روم. به محض این که مرا می‌بیند، خود را جمع و جور می‌کند و اشک‌هایش را با پشت دست پاک می‌کند. گویی هنوز در مرحله انکار است و نمی‌تواند باور کند که آنچه از آن نگران بوده حالا به واقعیت پیوسته است. بغضش را فرو می‌خورد می‌گوید: «بابام هنوز خیلی جوون بود… ۴۷ سالش بود.» اسم پدرش را یادم می‌رود که بپرسم و او هم نمی‌گوید. اما همانطور که اشک‌هایش را پاک می‌کند، من می‌فهمم که اسم او سمیراست.

سمیرا را در آغوش می‌گیرم. انگار تازه یادش می‌آید که هنوز اجازه دارد برای چند لحظه دیگر گریه کند و گریه می‌کند. قلبش تند و سریع مانند گنجشکی در سینه‌اش می‌زند. چیزی در نگاهش هست که نشان می‌دهد او فرزند بزرگ خانواده است. انگار قانون نانوشته‌ای است که بچه اول باید سعی کند خود را محکم نشان دهد حتی اگر قلبش در حال ترکیدن باشد. سمیرا در آغوشم می‌گوید: «کسی نبود به بابای من بگه ما سه تا آبجی رو با یه برادر یک و نیم ساله برای چی تنها گذاشتی؟ حالا کی مراقب ما و مامان باشه؟ ما دلمان به چی خوش باشه؟»

هم‌پای او گریه می‌کنم. از لابه‌لای کلماتش درد و سوالات بی‌جواب دختری یتیم بیرون می‌آید. پدرش کارگر بوده و در میدان قدس تجریش از سر کار برمی‌گشته. کارگری که چندین سال در تهران زندگی کرده و برای مدتی به افغانستان رفته بودند. حالا، یک سال است که دوباره به ایران برگشته‌اند سمیرا، با صدای گرفته‌ای که هنوز زیر لب «بابا جان» را می‌گوید، دوباره اشک‌هایش را پاک می‌کند و ادامه می‌دهد: «همون روز که رفتیم بیمارستان با مادرم بابا رو ببینیم، نمی‌دونستم دیدار بعدی ما حسینیه شهدا خواهد بود. جنگ بابای‌مان را از ما گرفت.»

Telegram
Email
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تبیین سبک زندگی حسینی در رادیو قرآن + صوت

به گزارش ایکنا، به نقل از روابط عمومی شبکه رادیویی قرآن، «تقرب» عنوان ویژه‌برنامه رادیو قرآن در ایام عزاداری اباعبدالله‌الحسین(ع)

اعلام سهمیه‌های مرحله مقدماتی و نهایی مسابقات سراسری قرآن

به گزارش ایکنا، مرکز امور قرآنی سازمان اوقاف و امور خیریه سهمیه مرحله مقدماتیِ سراسری و نهایی چهل و هشتمین دوره

در صورت تکرار تجاوز پاسخ محکمى به صهیونیست‌ها می‌دهیم

امیر موسوی در گفت‌وگوی تلفنى با وزیر دفاع عربستان: به گزارش ایکنا، به نقل از روابط عمومی ستاد کل نیروهای

ناوگان ریلی اربعین با ۶ قطار ویژه و ۲ ریل‌باس

کدخبر : ۶۳۵۷۲۷ ۱۴۰۴/۰۴/۰۸ ۱۲:۴۶:۴۳ سخنگوی وزارت راه و شهرسازی: اخوان، سخنگوی وزارت راه و شهرسازی از راه اندازی قطارهای

آغاز کنوانسیون بازیافت ایمن کشتی‌ها از ۵ تیر

به گزارش خبرگزاری موج ، پوریا کولیوند نماینده ثابت سازمان بنادر و دریانوردی و معاون نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران

معاون هماهنگ‌کننده ارتش از جانبازان تحت درمان نظامی عیادت کرد

کدخبر : ۶۳۵۷۰۵ ۱۴۰۴/۰۴/۰۸ ۱۱:۴۲:۱۰ معاون هماهنگ‌کننده ارتش از آخرین وضعیت جانبازان تحت درمان در بیمارستان امام رضا (ع) بازدید

رئیس مجلس قانون انتقال محکومان بین ایران و مالزی را

کدخبر : ۶۳۵۷۰۸ ۱۴۰۴/۰۴/۰۸ ۱۱:۴۳:۴۶ قالیباف، رئیس مجلس در نامه‌ای به رئیس‌جمهور، قانون معاهده بین دولت جمهوری اسلامی ایران و

بالاترین درجه معنوی در سپاه پاسداران شهادت است

کدخبر : ۶۳۵۷۱۰ ۱۴۰۴/۰۴/۰۸ ۱۱:۵۱:۰۲ جانشین فرمانده کل سپاه: سردار فدوی، جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: بالاترین درجه

ردپای غرب در حمایت‌های قولی و عملی از دشمن مشهود

کدخبر : ۶۳۵۷۴۶ ۱۴۰۴/۰۴/۰۸ ۱۳:۴۰:۲۸ سرلشکر موسوی: رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با فرمانده ارتش جمهوری اسلامی

پخش برنامه «یا کاشف‌الکرب» از شبکه قرآن و معارف سیما

به گزارش ایکنا، به نقل از روابط عمومی شبکه قرآن و معارف سیما، در دهه اول محرم‌ ۱۴۴۷ برنامه «یا کاشف‌الکرب»